این روزهای گلکم
یا حق
دخترکم این روز ها...از کجا بگم؟!!! حسابی شیطون شده و لجباز...میخوام لباس بپوشونم بریم بیرون یا فرار میکنه یا گریه و یا گیر میده که بابا بپوشونه,میخوام پوشکشو عوض کنم باز فرار میکنه یا دو سه تا پوشک میگیره تا من با یکیش پوشکش کنم,بهش میگیم فاطمه زهرا فلان کار رو نکنی هاااااعمدا میره همون کارو میکنه مثلا میگیم رو دیوار خط نکشی اونوقت می دوه رو دیوار خط میکشه,تو اتاق بابا نری هااا در باز بشه تو اتاقه,رو میز بابا نری هاااا به ثانیه نمی کشه رو میزه(هر موقع فاطمه زهرا صداش نیاد میفهمیم رفته رو میز بابا و خط خطی و ریخت و پاش) میخوام از پوشک بگیرم ولی اینقدر لجباز شده که میگم ولش کن شاید آروم تر شد خلاصه دخترکم بعضی وقت ها اینقدر اذیت میکنه که منو حسابی عصبی میکنه و ...خدایا صبرم بده...
عسل مامان حسابی هم خودشو برای ما لوس میکنه و دوست دارم و بوس و نازی و ....
عشقم یه عالمه شعر حفظه و کتاب هاشو از بر میخونه که به موقع عکساشونو میذارم
فاطمه جون خیلی کتاب خوندن رو دوست داره,عاشق توپ بازیه,آب بازی و آرد بازی و خاک بازی و گل بازی رو هم دوست داره خلاصه همش بازی و بازی و بازی... و تا آخرین نفس بازی میکنه و حسابی از خواب بد میاد اسم خواب میاد میخواد خودشو به آب و آتیش بزنه که نخوابه خلاصه فیلمی داریم با خوابوندن این دختر...صبح هم که کله ی سحر بیداره...
دوست دارم گلم منو ببخش که بعضی وقت ها عصبانی میشم...