یکی بود یکی نبود فاطمه زهرا مو فرفری بود...
به نام خدایی که آفریدت
سلام بالاخره موهاتو کوتاه کردیم...
تقریبا از عید موهای گلم رو کوتاه نکرده بودیم یعنی تصمیم داشتم بذارم بلند بشه ولی از اونجایی که فاطمه زهرا به سختی اجازه شونه کردن موهاشو میداد و وقتی هم که اجازه میداد به نیم ساعت نمی کشید که همون آش و همون کاسه بود تا اینکه چند روز پیش توسط بابایی موهاش کوتاه شد مدل کرنلی...عکس بالا هم در حین عملیات...دخترم آروم نشسته بود و میخندید( چند روزی بود که بهش میگفتم میخوای بابا موهاتو کوتاه کنه و براش توضیح میدادم که چه جوری مو کوتاه میکنن و ...)که یهو جیغش رفت هوا...بله سرشو تکون داده بود و قیچی یکم گوششو بوس کرده بود...دیگه مجبور شدم خودم بشینم موهامو کوتاه کنم که رضایت بده خلاصه به زور فیلم شنل قرمزی و خنده بالاخره قصه ی ما به سر رسید فاطمه زهرا دیگه مو فرفری نبود...
اینم چند تا عکس از روزگار مو بلندی: