اومدیم با کلی خبر...
به نام او که آفرید میدونم خیلی وقته از دختر گلم نگفتم تو این مدت اتفاق های زیادی افتاد اول از همه دخترکم سه ساله شده و ما اندر خم یک کوچه ایم...برای گلم تولد گرفتیم البته اول ماه رمضان گرفتیم که تولد قمریش بود. خبر بعدی اینکه خاله کوچیکه فاطمه زهرا هم عروس شد ١٤/٠٤/١٣٩٢ و دخترم تا یکماه بعدش هم ریحانه خانوم عروس شده میخوند... و اما خبر بزرگ ما اینکه ما از شیراز اومدیم اصفهان به خاطر شرایط کاریه بابای فاطمه زهرا کوچ کردیم خونه جدید و شرایط جدید و مشکلات جدید...که خود سر دراز دارد فعلا اومدم بگم دختر گلم من عاشقانه دوستت دارم و اینجا میام خاطراتت رو ثبت میکنم تا روزی بخونی حتما لذت خواهی برد فقط این رو بهت بگم منو ببخش که شای...